جدول جو
جدول جو

معنی کیان زادگی - جستجوی لغت در جدول جو

کیان زادگی(کَ / کیا دَ / دِ)
کیان زاده بودن. شاهزادگی:
ز باره نگون اندرافتاد و مرد
بدید آن کیان زادگی دستبرد.
دقیقی (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
رجوع به کیان زاده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ)
حالت پسر خان بودن. ولد خان بودن
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
غبن. ضرر. تضرر. حالت زیان زده. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
زادۀ کیان و پادشاه زاده. (ناظم الاطباء). کیان نژاد. از نژاد کیان. که از نسل کیان و شاهان است:
به پیش گو اسفندیار آمدند
کیان زادگان زار و خوار آمدند.
دقیقی.
کیان زاده گفت ای جهاندار شاه
برو کینۀ باب من بازخواه.
دقیقی.
کیان زادگان با جوانان من
که هریک چنانچون دل و جان من.
دقیقی.
بیامد هم آنگاه نستور شیر
نبرده کیان زاده پور زریر.
دقیقی.
کیان زادگان و جوانان خویش
به تابوتها اندر افکند پیش.
دقیقی.
کجا بود از گیتی آزاده ای
خداوند تاج و کیان زاده ای.
فردوسی.
بسی خواستندش کیان زادگان
ز هر کشور آمد فرستادگان.
اسدی
لغت نامه دهخدا